Baggage
[ˈbæɡɪdʒ]Noun
bags, cases, etc. that contain somebody's clothes and things when they are travelling
چمدان(ها)، جامهدان(ها)، اسباب سفر، توشه، باروبنه
the equipment that an army carries with it
(ارتش) ابزار و تدارکات، آمادها
the beliefs and attitudes that somebody has as a result of their past experiences
(عقاید یا روشها و غیره) کهنه، شاق، غیرضروری
Synonyms
luggage, things, cases, bags, equipment, gear, trunks, suitcases, belongings, paraphernalia, accoutrements, impedimenta
Examples
When Walt unpacked his baggage, he found he had forgotten his radio.
هنگامی که «والت» اثاثیهاش را باز کرد، متوجه شد رادیویش را فراموش کرده است.
Mrs. Montez checked her baggage at the station and took the children for a walk.
خانم «مونتز» چمدان هایش را در ایستگاه بررسی کرد و بچهها را با خود به گردش برد.
The modern army cannot afford to be slowed up with heavy baggage.
ارتش مدرن نباید با حمل تجهیزات سنگین نظامی از سرعت خود بکاهد.
Did you check in your baggage?
چمدانهای خود را تحویل دادی؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما