دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته نوزدهم ۱۱۰۰
5 از 2 امتیاز

Balk

  [bɔːk]

Verb

to be unwilling to do something or become involved in something because it is difficult, dangerous, etc.

(معمولا با at) پروا کردن، تردید کردن، ابا کردن، امتناع ورزیدن، سرتافتن، سرباز زدن، دبه کردن

(of a horse) to stop suddenly and refuse to jump a fence, etc.

از حرکت باز ایستادن، (با سرسختی) از کار یا حرکت خودداری کردن

to prevent somebody from getting something or doing something

بند آوردن، جلوگیری کردن، خنثی کردن

Synonyms

recoil, resist, hesitate, dodge, falter, evade, shy away, flinch, quail, shirk, shrink, draw back, jib

Antonyms

accept, yield, submit, comply, relent, accede, acquiesce

Examples

He balked at cleaning the toilet.

از تمیز کردن مستراح سرباز زد.

When we got to the gutter, the horse balked.

وقتی که به جوی رسیدیم اسب متوقف شد و دیگر جلو نرفت.

The police would not balk at killing the demonstrators.

پلیس از کشتن تظاهر کنندگان پروا نداشت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>