Ballot
[ˈbælət]Noun
the system of voting in writing and usually in secret; an occasion on which a vote is held
انتخابات (به ویژه با رای مخفی)، رای گیری
the piece of paper on which somebody marks who they are voting for
ورقهی رای، تعرفهی رای، برگهی رای
the total number of votes in an election
تعداد کل آرا
Synonyms
vote, election, voting, poll, polling, referendum, show of hands
Examples
Clyde, confident of victory, dropped his ballot into the box.
«کلاید» که از پیروزی خود مطمئن بود، برگهی رأی را داخل صندوق انداخت.
After we counted the ballots a second time, Leo’s victory was confirmed.
بعد از اینکه برگهها را برای بار دوم شمردیم، پیروزی «لئو» تأیید شد.
They started to count the ballots.
آنها شروع به شمارش آرا کردند.
The next ballot will be in November.
انتخابات بعدی در نوامبر خواهد بود.
Ballot
[ˈbælət]Verb
to ask somebody to vote in writing and secretly about something
از کسی رای خواستن (بصورت نوشتاری)، درخواست رای مخفیانه کردن
to vote or decide by using ballots OR to vote secretly about something
با استفاده از رأی تصمیم گرفتن، رای مخفی دادن، با رای تعیین کردن
Synonyms
poll, canvass
Examples
To avoid embarrassing the candidates, we ballot instead of showing hands.
ما برای پرهیز از خجالت دادن نامزدها، به جای دست نشان دادن رأی میدهیم.
The union balloted its members on the proposed changes.
اتحادیه از اعضای خود خواست در مورد تغییرات پیشنهادی رای بدهند.
The workers balloted for a strike.
کارگران برای اعتصاب رای دادند.
Ambulance crews balloted unanimously to reject the deal.
خدمه آمبولانس به اتفاق آرا این قرارداد را رد کردند. (رای مخالف این قرارداد دادند)
We intend to ballot our members on this issue.
در نظر داریم در این مورد از اعضا رایگیری کنیم.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما