دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و شش ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Beckon

  [ˈbekən]

Verb

to give somebody a signal using your finger or hand, especially to tell them to move nearer or to follow you

(با حرکت سر یا دست) اشاره کردن، فراخواندن، خواندن (به سوی خود)

to appear very attractive to somebody

جلب کردن، (به سوی خود) کشاندن

Synonyms

gesture, sign, bid, wave, indicate, signal, nod, motion, summon, gesticulate, lure, call, draw, pull, attract, invite, tempt, entice, coax, allure, draw near, near, move towards someone, come close, gain on someone, come near

Examples

Jack beckoned to me to follow him.

«جک‌» اشاره کرد که‌ دنبالش‌ بروم.

The delicious smell of fresh bread beckoned the hungry boy.

بوی مطبوع نان تازه، پسر گرسنه‌ را به‌ سوی خود جلب‌ کرد.

The sea beckons us to adventure.

دریا ما را برای ماجراجویی‌ به‌ سوی خود می‌کشاند.

He beckoned me to follow him.

اشاره کرد که دنبالش بروم.

Wealth and fame beckoned her.

ثروت و شهرت او را شیفته کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>