Bedlam
[ˈbedləm]Noun
a very noisy and confusing scene
سر و صدا و درهم برهمی، محشر، غلغله
Synonyms
chaos, clamor, commotion, confusion, din, disquiet, disquietude, furor, hubbub, madhouse, maelstrom, noise, pandemonium, racket, shambles, tumult, turmoil, uproar
Antonyms
calm, calmness, harmony, order, organization, peace, quiet, silence, system
Examples
After his speech, the meeting became a bedlam.
پس از نطق او در جلسه غوغا بهپا شد.
The crowd went absolutely mad. It was bedlam.
جمعیت کاملا دیوانه شده بود. محشری بود.
It was bedlam at our house on the morning of the wedding.
صبح روز عروسی در خانه ما غلغله ای بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.