دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و هشت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Bedlam

  [ˈbedləm]

Noun

​a very noisy and confusing scene

سر و صدا و درهم برهمی، محشر، غلغله

Synonyms

chaos, clamor, commotion, confusion, din, disquiet, disquietude, furor, hubbub, madhouse, maelstrom, noise, pandemonium, racket, shambles, tumult, turmoil, uproar

Antonyms

calm, calmness, harmony, order, organization, peace, quiet, silence, system

Examples

After his speech, the meeting became a bedlam.

پس از نطق او در جلسه غوغا به‌پا شد.

The crowd went absolutely mad. It was bedlam.

جمعیت کاملا دیوانه شده بود. محشری بود.

It was bedlam at our house on the morning of the wedding.

صبح روز عروسی در خانه ما غلغله ای بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>