دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Benevolent

  [bəˈnevələnt]

Adjective

(especially of people in authority) kind, helpful and generous, used in the names of some organizations that give help and money to people in need

نیکخواه، خیرخواه، خیراندیش، نوع پرست، کریم، رئوف، پرعطوفت، سخاوتمند، گشاده دست

Synonyms

kind, good, kindly, understanding, caring, liberal, generous, obliging, sympathetic, humanitarian, charitable, benign, humane, compassionate, gracious, indulgent, amiable, amicable, lenient, cordial, considerate, affable, congenial, altruistic, philanthropic, bountiful, beneficent, well-disposed, kind-hearted, warm-hearted, bounteous, tender-hearted

Examples

A benevolent institution

موسسه‌ی خیریه (نیکوکاری)

A benevolent grandmother

مادر بزرگ مهربان

Some believe Ataturk was a benevolent dictator.

برخی معتقدند آتاتورک دیکتاتور خیراندیشی بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>