دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Blasé

  [blɑːˈzeɪ]

Adjective

not impressed, excited or worried about something, because you have seen or experienced it many times before

خونسرد، بی تفاوت، بی اعتنا، نامشتاق، ناخواستار، دلزده (وقتی چیزی چنان بیش از حد فراهم میشود که دل آدم را پس میزند و دیگر از انجام آن یا داشتن آن لذتی نمی برد)

Synonyms

nonchalant, cool, bored, distant, regardless, detached, weary, indifferent, careless, lukewarm, glutted, jaded, unmoved, unconcerned, impervious, uncaring, uninterested, apathetic, offhand, world-weary, heedless, satiated, unexcited, surfeited, cloyed

Antonyms

interested, caring, affected, excited, stimulated, enthusiastic, responsive

Examples

Kids have become blasé about violence on television.

بچه ها نسبت به خشونت در تلویزیون بی اعتنا شده اند.

The film star is blasé about endless flattery now.

این ستاره سینما در حال حاضر در مورد تملق بی پایان بی تفاوت است.

She's very blasé about parties.

او به شدت از مهمانی ها دلزده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>