دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Bogus

  [ˈbəʊɡəs]

Adjective

​pretending to be real or true

قلابی، دروغین، من درآوردی، تقلبی

Synonyms

fake, false, artificial, forged, dummy, imitation, sham, fraudulent, pseudo, counterfeit, spurious, ersatz, phoney or phony

Antonyms

real, true, actual, genuine, authentic, dinkum

Examples

Her claims are all bogus.

ادعاهای او همه نادرست است.

On investigation, his claim was found to be bogus.

در جریان تحقیقات، مشخص شد ادعایش نادرست و غیر واقعی است.

The school was bogus, the prospectus was all got up.

هم مدرسه و هم کاتالوگ معرفی آن جعلی و ساختگی بودند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>