Brash
[bræʃ]Adjective
confident in an aggressive way
عجول، پر شتاب، بیمحابا، شورتی، (بهطور ناخوشایند) بیباک، پررو، پر مدعا
Synonyms
bold, forward, rude, arrogant, cocky, pushy, brazen, presumptuous, impertinent, insolent, impudent, bumptious, cocksure, overconfident, hubristic, full of yourself
Antonyms
reserved, careful, cautious, uncertain, polite, thoughtful, prudent, timid, respectful
Examples
Show confidence during your job interview but avoid appearing brash.
اعتماد به نفس خود را در طی مصاحبه شغلی خود نشان دهید، اما از گستاخی کردن بپرهیزید.
She worried that her son's brash decision would get him into trouble.
او نگران بود که تصمیم بی محابای پسرش، او را به دردسر بیاندازد.
Brash noisy journalists were crowding around the ambassador.
خبرنگاران گستاخ و پر سر و صدا اطراف سفیر ازدحام کرده بودند.
His brash answers annoyed the interviewers.
پاسخ های جسورانه او موجب دلخوری مصاحبه کنندگان شد.
On stage she seems hard, brash and uncompromising.
روی صحنه، محکم، جسور و سازش ناپذیر به نظر می رسد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما