دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Cajole

  [kəˈdʒəʊl]

Verb

to make somebody do something by talking to them and being very nice to them

ریشخند کردن، خر کردن، زبان‌بازی کردن، (با چاپلوسی و غیره) وادار به کاری کردن

Synonyms

persuade, tempt, lure, flatter, manoeuvre, seduce, entice, coax, beguile, wheedle, sweet-talk, inveigle

Examples

We used to cajole Pari into ironing our shirts.

ما با چرب زبانی پری را به اطو کردن پیراهن‌هایمان وا می‌داشتیم.

He tried to cajole the teacher into letting him retake the exam.

او با چرب زبانی سعی کرد تا معلم راضی کند که دوباره امتحان بگیرد.

It is difficult to cajole him into consent.

راضی کردن او کار دشواری است.

He really knows how to cajole people into doing what he wants.

او واقعاً می داند که چگونه مردم را وادار کند تا آنچه را که می خواهد انجام دهند.

I managed to cajole his address out of them.

من موفق شدم که آدرسش را با چرب زبانی از آن ها بگیرم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>