دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و نه ۱۱۰۰ هفته چهل و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Callous

  [ˈkæləs]

Adjective

​not caring about other people’s feelings, pain or problems

عاری از احساس و مروت، بی‌مروت، سنگدل، بی‌رحم، سخت، بی عاطفه، بی حس

Synonyms

heartless, cold, harsh, hardened, indifferent, insensitive, hard-boiled, unsympathetic, uncaring, soulless, hard-bitten, unfeeling, obdurate, case-hardened, hardhearted

Antonyms

understanding, caring, soft, sensitive, gentle, tender, sympathetic, compassionate, considerate

Examples

His behavior towards prisoners was callous and inhumane.

رفتار او با زندانیان بی‌رحمانه و غیرانسانی بود.

Their unwillingness to help showed a callous disregard for the suffering of others.

عدم تمایل آن ها به کمک، نشان دهنده بی اعتنایی بی رحمانه نسبت به رنج دیگران بود.

The war had made the him callous, and he felt no sympathy for the plight of the villagers.

جنگ او را بی احساس کرده بود و او هیچ احساس همدردی نسبت به وضع اسفبار روستاییان نداشت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>