دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Callow

  [ˈkæləʊ]

Adjective

​young and without experience

جوان و بی‌تجربه، خامدست، ناوارد، کالک، نارس، (پرندگان) جوجه، (هنوز برای پرواز) پر در نیاورده، ناپرواز

Synonyms

inexperienced, juvenile, naive, immature, raw, untried, green, unsophisticated, puerile, guileless, jejune, unfledged

Examples

A callow youth

جوان بی تجربه (خام)

Mark was just a callow youth of sixteen when he arrived in Paris.

"مارک" زمانی که به پاریس رسید، فقط یک جوان خام 16 ساله بود.

When he became king, he was no more than a callow youth.

هنگامی که به سلطنت رسید جوانی بی‌تجربه بیش نبود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>