Candid
[ˈkændɪd]Adjective
saying what you think openly and honestly; not hiding your thoughts
بیطرف، بیسویه، بدون در نظر گرفتن منافع شخصی، بیغرض، بینظر، رک، بیرو در بایستی، بیپرده، صریح، صاف و پوست کنده، رک و راست، بیشیله پیله، راد
a candid photograph is one that is taken without the person in it knowing that they are being photographed
(در مورد عکسبرداری و فیلم و غیره) طبیعی (بدون اطلاع شخص و یا لااقل بدون خودآرایی و ژستگیری)
Synonyms
honest, just, open, truthful, fair, plain, straightforward, blunt, sincere, outspoken, downright, impartial, forthright, upfront, unequivocal, unbiased, guileless, unprejudiced, free, round, frank, informal, impromptu, uncontrived, unposed
Antonyms
diplomatic, subtle, biased, flattering, complimentary
Examples
To be candid, I can’t stand her.
صادقانه بگویم، من نمی توانم او را تحمل کنم.
The judge gave his candid opinions.
قاضی عقاید بیغرضانهی خود را ابراز کرد.
A candid picture of my mother peeling potatoes
عکس طبیعی مادرم در حال پوست کندن سیب زمینی
I felt she was being less than candid with me.
احساس میکردم که او کمتر با من صادق است.
The ex-minister gave a candid interview about his reasons for resigning.
وزیر سابق مصاحبه ای صریح در مورد دلایل استعفای خود انجام داد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما