دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Capricious

  [kəˈprɪʃəs]

Adjective

showing sudden changes in attitude or behavior

دمدمی مزاج، هوسباز، بوالهوس، هوسران، متلون

changing suddenly and quickly

بی ثبات، متغیر، آشفته

Synonyms

unpredictable, variable, unstable, inconsistent, erratic, quirky, fickle, impulsive, mercurial, freakish, fitful, inconstant

Antonyms

firm, determined, stable, constant, consistent, decisive, resolute, steadfast, unwavering, immovable, unchangeable

Examples

A capricious market

بازار بی‌ثبات

In March the weather became capricious again.

در ماه مارس هوا دوباره متغیر شد.

The people's support for him was very capricious.

حمایت مردم از او از روی هوس بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>