Capricious
[kəˈprɪʃəs]Adjective
showing sudden changes in attitude or behavior
دمدمی مزاج، هوسباز، بوالهوس، هوسران، متلون
changing suddenly and quickly
بی ثبات، متغیر، آشفته
Synonyms
unpredictable, variable, unstable, inconsistent, erratic, quirky, fickle, impulsive, mercurial, freakish, fitful, inconstant
Antonyms
firm, determined, stable, constant, consistent, decisive, resolute, steadfast, unwavering, immovable, unchangeable
Examples
A capricious market
بازار بیثبات
In March the weather became capricious again.
در ماه مارس هوا دوباره متغیر شد.
The people's support for him was very capricious.
حمایت مردم از او از روی هوس بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.