دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیستم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Captive

  [ˈkæptɪv]

Noun

prisoner OR a person who is kept as a prisoner, especially in a war

زندانی‌، اسیر

Synonyms

prisoner, hostage, convict, prisoner of war, detainee, internee

Antonyms

disillusioned, free, independent, loose, uninterested

Examples

The major was grateful to be released after having been held captive for two years.

سروان از اینکه‌ بعد از دو سال اسارت آزاد می‌شد، خوشحال بود.

Until the sheriff got them out, the two boys were held captive in the barn.

قبل‌ از آنکه‌ کلانتر آن دو پسر را آزاد کند، آنها در طویله‌ زندانی‌ بودند.

Placido Domingo can hold an audience captive with his marvelous singing voice.

«پلاسیدو دامینگو» قادر است‌ با صدای آواز عالی‌اش، شنوندگان را شیفته‌ خود کند.

Captive

  [ˈkæptɪv]

Adjective

kept as a prisoner or in a space that you cannot get out of; unable to escape

اسیر (به ویژه اسیر جنگ)، در بند، گرفتار، زندانی، محبوس، در قفس

Synonyms

confined, caged, imprisoned, locked up, enslaved, incarcerated, ensnared, subjugated, penned, restricted

Examples

Captive birds

پرندگان در قفس (گرفتار)

At that time Poland was a captive nation.

در آن هنگام لهستان کشوری در بند اسارت بود.

The robbers had kept their captives in a small room.

دزدان اسیران خود را در اتاق کوچکی زندانی کرده بودند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>