دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهارم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Castigate

  [ˈkæstɪɡeɪt]

Verb

to criticize somebody/something/yourself severely

سخت مورد باز خواست قرار دادن، باز خواست کردن (به ویژه اگر شدید و در حضور جمع باشد)، سخت انتقاد کردن، گوشمالی دادن، پادافراه کردن

Synonyms

reprimand, blast, carpet, flame, put down, criticize, lash, slate, censure, rebuke, scold, berate, dress down, chastise, chasten, tear into, diss, read the riot act, slap on the wrist, lambast(e), bawl out, excoriate, rap over the knuckles, haul over the coals, chew out, tear (someone) off a strip, give a rocket

Examples

The newspapers castigated the gambling minister.

روزنامه‌ها وزیر قمار باز را سخت به باد انتقاد گرفتند.

He castigated himself for being so stupid.

خودش را به خاطر احمق بودنش سرزنش کرد.

The minister castigated schools for falling standards in education.

وزیر مدارس را به دلیل پایین آمدن استانداردهای آموزشی مورد انتقاد قرار داد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>