Cessation
[seˈseɪʃn]Noun
the stopping of something; a break in something
ایست، توقف (دایمی یا موقت)، متارکه، ایستش
Synonyms
ceasing, ending, break, halt, halting, pause, suspension, interruption, respite, standstill, stoppage, termination, let-up, remission, abeyance, discontinuance, stay
Examples
Cessation of hostilities
متارکهی جنگ، قطع مخاصمات
Mexico called for an immediate cessation of hostilities.
مکزیک خواستار توقف فوری درگیری ها شد.
Weight reduction, purine restriction, and cessation of ethanol use should be accomplished.
کاهش وزن، محدودیت پورین و قطع مصرف اتانول باید انجام شود.
The probability of smoking cessation increased by 40% if a person smoked less than 10 cigarettes per day.
اگر فردی کمتر از 10 نخ سیگار در روز مصرف کند، احتمال ترک سیگار 40 درصد افزایش می یابد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما