دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Chimerical

  [kaɪˈmerɪkəl]

Adjective

imaginary or not really possible

واهی، غیر واقعی، خیالی، موهوم، بی پایه، خواب و خیالی

Synonyms

chimeric, conceptual, fanciful, fantastic, fantastical, imaginary, notional, unreal, visionary

Examples

The fire-breathing dragon is a chimerical animal.

اژدهای آتش نفس حیوان خیالی است.

Most interpret the information from the victims as chimerical thinking.

بسیاری از آن ها اطلاعات قربانیان را واهی تعبیر می کنند.

Few expected his chimerical plan to establish rooftop farming in the city to actually materialize.

تعداد کمی از افراد انتظار دارند که نقشه موهوم او برای ایجاد کشاورزی بر روی پشت بام در شهر تحقق یابد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>