دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و نه ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Clergy

  [ˈklɜːrdʒi]

Noun

persons prepared for religious work; clergymen as a group OR the priests or ministers of a religion, especially of the Christian Church

افرادی که‌ برای کار مذهبی‌ آماده می‌شوند، روحانیون، کاتوزیان، کشیشان

Synonyms

priesthood, ministry, clerics, clergymen, churchmen, the cloth, holy orders, ecclesiastics

Examples

We try never to hinder the clergy as they perform their sacred tasks.

هنگامی‌ که‌ روحانیون در حال انجام وظایف‌ مقدسشان هستند، تلاش می‌کنیم‌ هرگز مانع‌ آنها نشویم‌.

Friar Tuck was a member of the clergy who loved a jolly jest.

«فریرتاک» یکی‌ از روحانیونی‌ بود که‌ عاشق‌ لطیفه‌های شاد بود.

The majority of the clergy felt the new morality was a menace to society.

اکثر روحانیون احساس می‌کردند که‌ اخلاقیات جدید، تهدیدی برای جامعه‌ است‌.

He was rumored to be an enemy of the English clergy.

شایع بود که او دشمن روحانیون انگلیس است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>