دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Cliché

  [kliːˈʃeɪ]

Noun

a phrase or an idea that has been used so often that it no longer has much meaning and is not interesting

کلیشه، تکراری، (کلام) پیش پا افتاده، کهنه واژ، کلمه یا عبارت تکراری که کیفیت معنایی خود را از دست داده

Synonyms

platitude, stereotype, commonplace, banality, truism, bromide, old saw, hackneyed phrase, chestnut

Examples

His article is stuffed with cliché.

مقاله او پر از کلیشه است.

Cliché is a feature of bad journalism.

کلیشه از ویژگی های روزنامه نگاری بد است.

She trotted out the old cliché that 'a trouble shared is a trouble halved. '

او این کلام پیش پا افتاده قدیمی را به زبان آورد که "یک مشکل مشترک، یک مشکل نصف شده است".

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>