دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و دو ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Colleague

  [ˈkɑːliːɡ]

Noun

associate; fellow worker OR ​a person that you work with, especially in a profession or a business

همیار، همکار، همقطار، همال، همپایه، همگن، هم پیشه

Synonyms

fellow worker, partner, ally, associate, assistant, team-mate, companion, comrade, helper, collaborator, confederate, auxiliary, workmate, coadjutor, confrère

Examples

The captain gave credit for the victory to his valiant colleagues.

ناخدا پیروزی را به‌ همکاران دلیرش نسبت‌ داد.

Who would have predicted that our pedestrian colleague would one day win the Nobel Prize for Medicine?

چه‌ کسی‌ پیش‌ بینی‌ می‌کرد که‌ همکار پیش‌ پا افتاده ی ما روزی جایزه نوبل‌ پزشکی‌ را برنده شود.

We must rescue our colleagues from their wretched condition.

ما باید همکارانمان را از وضعیت‌ فلاکت‌ بارشان نجات دهیم‌.

One of my colleagues got married.

یکی از همکاران من ازدواج کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>