دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و یک ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Collide

  [kəˈlaɪd]

Verb

come together with force OR if two people, vehicles, etc. collide, they crash into each other; if a person, vehicle, etc. collides with another, or with something that is not moving, they crash into it

با نیرو به‌ هم‌ خوردن، به هم خوردن، تصادم کردن، به هم کوفته شدن، (با هم) تصادف کردن، واکوفتن

(of people, their opinions, etc.) to disagree strongly

(از نظر شخصیت یا اندیشه و غیره) با هم تضاد داشتن، برخورد داشتن

Synonyms

crash, clash, meet head-on, come into collision, conflict, be incompatible, be at variance

Examples

When the two autos collided, the people in the fragile smaller car perished.

وقتی‌ آن دو اتومبیل‌ بهم‌ خوردند، سرنشینان اتومبیل‌ ظریف‌ و کوچکتر جان باختند.

Committees are exploring ways of keeping cars from colliding.

گروه هایی‌ در حال بررسی‌ شیوه های جلوگیری از تصادف خودروها هستند.

ln my estimate the two bicycles collided at five o’clock.

با ارزیابی‌ من‌ آن دو دوچرخه‌ ساعت‌ پنج‌ با هم‌ تصادف کردند.

Two trucks collided.

دو تا کامیون به هم خوردند.

The interests of these two groups collided.

منافع این دو گروه در تضاد است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>