Comely
[ˈkʌmli]Adjective
(most often used of a woman) pleasant to look at
خوش منظر، گیرا، ملیح
Synonyms
good-looking, pretty, fair, beautiful, attractive, lovely, handsome, blooming, cute, graceful, becoming, pleasing, wholesome, bonny, winsome, buxom
Antonyms
homely, plain, ugly, unattractive, distasteful, repulsive, disagreeable, mumsy
Examples
A comely and quiet girl
دوشیزهای ملیح و آرام
She found herself attracted to this comely young man.
او متوجه شد که جذب این مرد جوان خوش تیپ شده است.
Judge in yourselves : is comely that a woman pray unto God uncovered?
خودتان قضاوت کنید: آیا زیباست که زنی بدون پوشش به درگاه خدا دعا کند؟
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.