Commence
[kəˈmens]Verb
begin; start OR to begin to happen; to begin something
آغاز کردن، آغاز شدن، آغازیدن، شروع کردن یا شدن، سر کردن
Synonyms
embark on, start, open, begin, initiate, originate, instigate, inaugurate, enter upon, go ahead
Antonyms
end, stop, finish, complete, conclude, halt, cease, wind up, terminate, bring to an end, desist, come to an end
Examples
Graduation will commence at ten o'clock.
جشن فارغ التحصیلی ساعت ده آغاز خواهد شد.
Bella hesitated before commencing her speech.
«بلا» پیش از شروع سخنرانیاش دچار تردید شد.
The discussion commenced with a report on urban affairs.
بحث با گزارشی درباره ی امور شهری شروع شد.
The academic year commences in September.
سال تحصیلی در سپتامبر آغاز میشود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.