دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و چهار ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Commodious

  [kəˈməʊdiəs]

Adjective

having a lot of space

جادار، فراخ، وسیع، بزرگ و راحت

Synonyms

roomy, large, comfortable, extensive, ample, spacious, expansive, capacious

Examples

A commodious room

اتاق جادار

Our house is commodious.

خانه ما بزرگ و جادار است.

It was a small inn with surprisingly commodious guest rooms.

آن یک مسافرخانه کوچک همراه با اتاق های به طرز شگفت انگیزی بزرگ و راحت برای مهمان ها بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>