Commuter
[kəˈmjuːtər]Noun
one who travels regularly, especially over a considerable distance, between home and work OR a person who travels into a city to work each day, usually from quite far away
کسی که مرتب مسافت قابل ملاحظهی منزل و محل کار را می پیماید، رفت و آمد کنندهی مکرر (از فواصل نسبتا دور مثلا از کرج به تهران)
Synonyms
daily traveler, passenger, suburbanite
Examples
The average commuter would welcome a chance to live in the vicinity of his or her work.
عموم مسافرین درون شهری از هر فرصتی برای زندگی در حوالی کارشان استقبال میکنند.
Have your commuter’s ticket verified by the conductor.
بلیطت را به شاگرد شوفر بده که تأیید شود.
A novel educational program gives college credit to commuters who listen to a lecture while they are traveling to work.
یک برنامهی آموزشی جدید به مسافرین درون شهری که هنگام رفتن به محل کار به سخنرانی گوش میدهند، مدرک دانشگاهی اعطاء میکند.
A commuter bus (or train)
اتوبوس (یا قطار) رفت و برگشت
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما