دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس دهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Compete

  [kəmˈpiːt]

Verb

try hard to get something wanted by others; be a rival OR to take part in a contest or game AND to try to be more successful or better than somebody else who is trying to do the same as you

تلاش سخت‌ برای بدست‌ آوردن چیزی که‌ دیگران هم‌ خواهان آن هستند، رقابت کردن با، هماوری کردن، مسابقه دادن، همچشمی کردن، در تعارض بودن، متقابل بودن، متضاد بودن

Synonyms

contend, fight, rival, vie, challenge, struggle, contest, strive, pit yourself against, take part, participate, be in the running, be a competitor, be a contestant, play

Antonyms

agree, give up, make peace, retreat, surrender, aid, assist, forget, help, let go, release, support, yield

Examples

Steffi Graf was challenged to compete for the tennis title.

«استفی‌ گراف» برای رقابت‌ در عنوان قهرمانی‌ تنیس‌ به‌ مبارزه طلبیده شد.

The runner was reluctant to compete in front of his parents for the first time.

دونده مایل‌ نبود که‌ برای اولین‌ بار در برابر والدینش‌ مسابقه‌ بدهد.

When the amateur became a pro, he had to compete against better men.

وقتی‌ بازیکن‌ آماتور یک‌ بازیکن‌ حرفه‌ای شد مجبور شد که‌ با افراد بهتری رقابت‌ کند.

He, too, competed in the Olympic games.

او هم در مسابقات المپیک هماوری (یا شرکت) کرد.

Some of our factories can compete against foreign manufacturers.

برخی از کارخانه‌های ما می‌توانند با سازندگان خارجی رقابت کنند.

There are two competing theories about the cause of this phenomenon.

دو فرضیه‌ی متضاد درباره‌ی علت این پدیده وجود دارد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>