دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و نه ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Comprehend

  [ˌkɑːmprɪˈhend]

Verb

to understand something fully

فهمیدن، درک کردن، دریافتن، اندر یافتن، دربر داشتن، شامل بودن

Synonyms

understand, see, take in, perceive, grasp, conceive, make out, discern, assimilate, see the light, fathom, apprehend, get the hang of, get the picture, know

Antonyms

mistake, misunderstand, misinterpret, misconstrue, get (it) wrong, miss the point of, get the wrong end of the stick, be at cross-purposes, misapprehend, misconceive, get your lines crossed

Examples

If you can use a word correctly, there is a good chance that you comprehend it.

اگر بتوانید واژهای را درست‌ بکار ببرید، به‌ احتمال زیاد آن را می‌فهمید.

You need not be a pauper to comprehend fully what hunger is.

لازم نیست‌ که‌ بیچاره باشید تا کاملاً درک کنید گرسنگی‌ چیست‌.

My parents say that they cannot comprehend today’s music.

پدر و مادر من‌ می‌گویند موسیقی‌ امروزی را نمی‌فهمند.

This is a problem which I can't comprehend.

این مسئله‌ای است که من از درک آن عاجزم.

Philosophy's scope comprehends every aspect of life.

گستره‌ی فلسفه شامل کلیه‌ی جنبه‌های حیات است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>