Concoct
[kənˈkɑːkt]Verb
to make something, especially food or drink, by mixing different things
(از طریق ترکیب کردن چند چیز) ساختن، ترکیب کردن، برساختن، آمیختن
to invent a story, an excuse, etc. or create a plan, especially for a dishonest purpose
اختراع کردن، از خود در آوردن، تمهید کردن، سرهم کردن
Synonyms
make up, design, prepare, manufacture, plot, invent, devise, brew, hatch, formulate, contrive, fabricate, think up, cook up, trump up, project
Examples
to concoct an excuse
بهانهای تراشیدن
to concoct a drink from lemon juice, sugar, etc.
از آب لیمو و شکر و غیره مشروب ساختن
She concocted some elaborate story to explain her absence.
او برای توضیح غیبتش داستان مفصلی ساخت.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.