دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Concoct

  [kənˈkɑːkt]

Verb

to make something, especially food or drink, by mixing different things

(از طریق ترکیب کردن چند چیز) ساختن، ترکیب کردن، برساختن، آمیختن

to invent a story, an excuse, etc. or create a plan, especially for a dishonest purpose

اختراع کردن، از خود در آوردن، تمهید کردن، سرهم کردن

Synonyms

make up, design, prepare, manufacture, plot, invent, devise, brew, hatch, formulate, contrive, fabricate, think up, cook up, trump up, project

Examples

to concoct an excuse

بهانه‌ای تراشیدن

to concoct a drink from lemon juice, sugar, etc.

از آب لیمو و شکر و غیره مشروب ساختن

She concocted some elaborate story to explain her absence.

او برای توضیح غیبتش داستان مفصلی ساخت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>