Concur
[kənˈkɜːr]Verb
to agree
موافق بودن با، همصدا بودن با، همعقیده بودن، تصدیق کردن، قبول داشتن، دست به دست هم دادن، باهم (و به طور هماهنگ) عمل کردن، همگام بودن
Synonyms
agree, accord, approve, assent, accede, acquiesce
Examples
The residents all concur that electricity shortages are acute.
ساکنان همه قبول دارند (تصدیق میکنند) که کمبود برق شدید است.
The judge concurred with the defense lawyer.
قاضی با وکیل مدافع همعقیده (موافق) بود.
She thinks they are to blame and I concur.
او فکر میکند که آنها مقصرند و من با او همعقیدهام.
Several elements concurred to bring about this result.
چندین عامل دست به دست هم داد تا این نتیجه به دست آمد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.