دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Condescend

  [ˌkɑːndɪˈsend]

Verb

to do something that you think it is below your social or professional position to do

(یعنی با انجام کاری که دون شان خود می دانید موافقت کنید) افاده کردن، (برتری خود را) به رخ کشیدن، (به طور مصنوعی و زننده) رعایت ادب کردن

to behave towards somebody as though you are more important and more intelligent than they are

(یعنی خود را برتر نشان دادن، به گونه ای رفتار کنید که دیگران فکر کنند شما از آنها برتر هستید)، لطف کردن، خود را همتراز مادون خود کردن (از روی لطف)، فروتنی کردن، منت نهادن

Synonyms

patronize, talk down to, treat like a child, treat as inferior, treat condescendingly, deign, see fit, lower yourself, be courteous enough, bend, submit, stoop, unbend, vouchsafe, come down off your high horse, humble or demean yourself

Examples

Would you condescend to accompany me?

افتخار همراهی با من را میدهید؟

She will not condescend to speak to us!

افتخار گفتگو با ما را نمی دهد!

Take care not to condescend to your readers.

مراقب باش به خوانندگانت فخر نفروشی.

Once a year, she condescended to visit his slum-dwelling parents.

او سالی یک بار با فیس و افاده سراغ والدین کوخ نشینش می‌رفت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>