دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته ششم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Confidant

  [ˈkɑːnfɪdænt]

Noun

a person that you trust and who you talk to about private or secret things

محرم راز، دوست مورد اعتماد، رازدار، همراز، محرم، معتمد

Synonyms

close friend, familiar, intimate, crony, alter ego, main man, bosom friend

Examples

One of his confidants

یکی از رازداران (معتمدین) او

A close/trusted confidant of the president

یکی از معتمدین نزدیک/مورد اعتماد رئیس جمهور

There were times when a semi-stranger was a better confidante than a close friend.

مواقعی پیش می آمد که یک فرد تقریبا غریبه نسبت به یک دوست صمیمی محرم بهتری بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>