دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Connoisseur

  [ˌkɑːnəˈsɜːr - ˌkɑːnəˈsʊr]

Noun

an expert on matters involving the judgement of beauty, quality or skill in art, food or music

(بیشتر در امور هنری یا وابسته به ذوق و سلیقه) خبره، وارد

Synonyms

expert, authority, judge, specialist, buff, devotee, boffin, whiz, arbiter, aficionado, savant, maven, appreciator, cognoscente, fundi

Examples

A connoisseur of Italian painting

خبره به نقاشی ایتالیایی

This is a gift that any wine connoisseur would love.

این هدیه ای است که هر خبره شراب دوست دارد.

The exhibition will be a delight for the collector and connoisseur of silver ornaments.

این نمایشگاه برای کلکسیونر و خبره زیورآلات نقره لذت بخش خواهد بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>