دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و نه ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Contagious

  [kənˈteɪdʒəs]

Adjective

spreading by contact, easily spreading from one to another OR a disease that is contagious can be passed from person to person by touch

از طریق‌ تماس منتشر می‌ شود، به‌ راحتی‌ از فردی به‌ فردی سرایت‌ می‌ کند، ساری، واگیر، واگیردار، مسری

if a feeling, attitude, or action is contagious, other people are quickly affected by it and begin to have it or do it

پراکنده شونده، سرایت‌پذیر، واگیرگونه

Synonyms

infectious, catching, spreading, epidemic, communicable, transmissible, pestilential

Examples

Scarlet fever is contagious.

تب‌ مخملک‌ واگیر دار است‌.

I find that yawning is often contagious.

پی‌ برده ام که‌ خمیازه کشیدن اغلب‌ مسری است‌.

Interest in the project was contagious, and soon all opposition to it collapsed.

علاقه‌ به‌ این‌ پروژه همه‌ گیر شد، و بزودی تمام مخالفت‌ها از بین‌ رفت‌.

Contagious laughter

خنده‌ی واگیر مانند، خنده‌ی القایی

Cancer is not contagious.

سرطان واگیردار نیست.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>