Corpse
[kɔːrps]Noun
a dead body, usually of a person
جسد، معمولاً مربوط به شخص
Synonyms
body, cadaver, carcass, remains
Examples
When given all the data on the corpse, Columbo was able to solve the murder.
زمانی که تمام اطلاعات مربوط به جسد به «کلومبو» داده شد، توانست جنایت را کشف کند.
The corpse was laid to rest in the vacant coffin.
جنازه در تابوت خالی قرار داده شد.
An oath of revenge was sworn over the corpse by his relatives.
خویشاوندان بالای سر مرده سوگند یاد کردند انتقام او را بگیرند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.