Corpulent
[ˈkɔːrpjələnt]Adjective
(of a person) fat. People say ‘corpulent’ to avoid saying ‘fat’.
فربه، چاق، تنومند، هیکلدار، بزرگ جثه، فریبرز، تناور
Synonyms
fat, large, overweight, plump, stout, bulky, burly, obese, fleshy, beefy, tubby, portly, roly-poly, rotund, well-padded
Antonyms
thin, slim, skinny, gaunt, bony, anorexic, emaciated, underweight, scrawny, skin and bones, thin as a rake
Examples
His father was a tall, corpulent man.
پدرش مردی بلندبالا و فربه بود.
He is a short, somewhat corpulent, man.
او مردی کوتاه قد و تا حدودی تنومند و چاق است.
His sedentary lifestyle contributed to his becoming increasingly corpulent.
سبک زندگی بی تحرک او باعث شد که او به طور فزاینده ای چاق و فربه شود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.