دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته نوزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Coup

  [kuː]

Noun

a sudden change of government that is illegal and often violent

کودتا

​ the fact of achieving something that was difficult to do

(به ویژه اگر ناگهان باشد) ضربه شست، شاهکار، موفقیت مشعشع، کار چشمگیر، کوبکار

Synonyms

masterstroke, feat, stunt, action, stroke, exploit, manoeuvre, deed, accomplishment, tour de force, stratagem, stroke of genius

Examples

He seized power in a military coup in 2008.

او در سال 2008 با یک کودتای نظامی قدرت را به دست گرفت.

Several cabinet ministers were involved in the coup.

چندین وزیر در کودتا دست داشتند.

Her next coup was to bring the two sides to the negotiating table.

کار درخشان دیگرش این بود که طرفین را سر میز مذاکره آورد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>