دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته شانزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Cupidity

  [kjuːˈpɪdəti]

Noun

​a strong desire for more wealth, possessions, power, etc. than a person needs

آز، آزمندی، حرص، طمع

Synonyms

avarice, greed, acquisitiveness, rapacity, covetousness, avidity, greediness, rapaciousness

Examples

There was a glimmer of cupidity in those small, cunning eyes of his.

در آن چشمان کوچک و حیله گر او نوری از حرص و طمع بود.

Her cupidity is well known.

آزمندی او مشهور است.

The root of all his misfortunes was cupidity.

ریشه‌ی تمام بدبختی‌های او آزمندی بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>