Dearth
[dɜːrθ]Noun
a lack of something; the fact of there not being enough of something
کمبود خوراک، قحطی، کمبود، کمداشت، کمیابی، (در اصل) گرانی، گزافی، گرانبهایی
Synonyms
lack, want, need, absence, poverty, shortage, deficiency, famine, inadequacy, scarcity, paucity, insufficiency, sparsity, scantiness, exiguousness
Examples
There is no dearth of water here.
در اینجا آب کمیاب نیست.
There was a dearth of reliable information on the subject.
کمبود اطلاعات موثق در مورد این موضوع وجود داشت.
The crop failure brought about a dearth that brought misery to many.
از بین رفتن محصول باعث کمبود آن و موجب بدبختی بسیاری از مردم شد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.