دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Debacle

  [dɪˈbɑːkl]

Noun

an event or a situation that is a complete failure and causes people to feel ashamed or embarrassed

شکست خورد کننده، هزیمت، آذرنگ، انهزام، دمار، افتضاح، افتالش (افتالیدن)، رسوایی، آبروریزی

Synonyms

disaster, catastrophe, fiasco

Examples

The army's debacle caused the death of many soldiers.

شکست افتضاح‌آمیز قشون باعث مرگ سربازان فراوانی شد.

Her performance in that scene was a complete debacle.

بازی او در آن صحنه افتضاح محض بود.

He was so nervous that his first concert was a debacle.

او به قدری عصبی بود که اولین کنسرتش یک افتضاح بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>