دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Debilitate

  [dɪˈbɪlɪteɪt]

Verb

to make somebody’s body or mind weaker, to make a country, an organization, etc. weaker

ناتوان کردن، ضعیف کردن، زبون کردن، کم‌زور کردن، نزار کردن، رنجور کردن، سست کردن

Synonyms

weaken, exhaust, wear out, sap, incapacitate, prostrate, enfeeble, enervate, devitalize

Antonyms

stimulate, wake up, animate, rouse, brighten, enliven, perk up, energize, pep up, invigorate, vitalize

Examples

Disease and age had completely debilitated him.

بیماری و پیری او را کاملا نزار کرده بود.

Stallin's purge of the officers debilitated the army.

پاکسازی افسران توسط استالین ارتش را تضعیف کرد.

The troops were severely debilitated by hunger and disease.

نیروها به دلیل گرسنگی و بیماری به شدت ضعیف شده بودند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>