Decapitate
[dɪˈkæpɪteɪt]Verb
to cut off somebody’s head
سر بریدن، سر از تن جدا کردن، گردن زدن
to reduce the power of a group or organization by removing its leaders
کم کردن قدرت یک گروه یا سازمان با از بین بردن رئیسان و بزرگانش
Synonyms
behead, execute, guillotine, cut off the head of
Examples
They sent his decapitated body to Tehran.
تن بیسر او را به تهران فرستادند.
The renowned Amir Arsalan decapitated him with one blow.
امیر ارسلان نامدار با یک ضربه سر او را از تن جدا کرد.
His decapitated body was found floating in a canal.
جسد بی سر او شناور در یک کانال پیدا شد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.