دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پانزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Declaim

  [dɪˈkleɪm]

Verb

to say something loudly; to speak loudly and with force about something you feel strongly about, especially in public

دکلمه کردن، (از حفظ و با صدای قرا) خواندن، خوشخوانی کردن، رجزخوانی کردن، (باحرارت واحساس زیاده از حد) قرائت کردن، (با حرارت و شدت و فصاحت) مورد انتقاد قرار دادن، تاختن بر

Synonyms

speak, lecture, proclaim, recite, rant, harangue, hold forth, spiel, orate, perorate

Examples

‘All the world's a stage,’ he declaimed.

او با شور و هیجان اعلام کرد: «همه دنیا یک صحنه است.»

He declaimed against the evils of alcohol.

او علیه ضررهای الکل صحبت کرد.

She declaimed the famous opening speech of the play.

او سخنرانی افتتاحیه معروف نمایشنامه را با صدای بلند خواند.

She stood up and loudly declaimed that prizes are not important.

او بلند شد و با صدای بلند اعلام کرد که جوایز مهم نیستند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>