دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیستم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Defiant

  [dɪˈfaɪənt]

Adjective

openly resisting; challenging OR openly refusing to obey somebody/something, sometimes in an aggressive way

آشکارا مقاومت‌ می‌ کند، مبارزه طلب‌، مبارزه‌خواه، عرض اندام کننده، نافرمان، سرپیچی کننده، سرپیچگر، گردنکش، متجاوز، متجاسر، ستیزجوی، ستیزگرای، سرسخت

Synonyms

resisting, challenging, rebellious, daring, aggressive, hostile, bold, provocative, audacious, recalcitrant, antagonistic, obstinate, insolent, truculent, uncooperative, mutinous, disobedient, refractory, insubordinate, non-compliant, contumacious

Antonyms

cowardly, respectful, meek, obedient, submissive

Examples

"I refuse to be manipulated" the defiant young woman told her father.

زن جوان جسور به‌ پدرش گفت‌: “من‌ نمیگذارم مورد سوء استفاده قراربگیرم.“

Professor Carlyle was defiant of any attempt to disprove his theory.

پروفسور «کارلیل‌» در برابر هر تلاشی‌ برای تکذیب‌ فرضیه‌اش مقاومت‌ می‌کرد.

Defiant of everyone, the addict refused to be helped.

شخص‌ معتاد سرسختانه‌ از اینکه‌ به‌ او کمک‌ شود، ممانعت‌ کرد.

They wanted him to repent but he was defiant to the end.

از او خواستند که اظهار ندامت کند ولی او تا آخر سرسختی کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>