دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و نه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Delineation

  [dɪˌlɪniˈeɪʃn]

Noun

​the act of describing, drawing or explaining something in detail; the description, drawing or explanation itself

شرح، تصویر، طرح، توصیف

the act of showing the exact position of a border or limit

تفکیک، تحدید، مشخص سازی

Synonyms

outline, description, account, drawing, picture, chart, tracing, portrait, representation, diagram, portrayal, depiction, determination, determining, defining, charting, mapping out

Examples

No clear delineation of responsibilities existed.

هیچ توصیف مشخصی از مسئولیت ها وجود نداشت.

The delineation between good and evil

تحدید بین خیر و شر

The eventual delineation of the border between the two states

تفکیک مرزهای نهایی بین دو کشور

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>