دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و دو ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Deprive

  [dɪˈpraɪv]

Verb

take away from by force OR ​to prevent somebody from having or doing something, especially something important

محروم کردن، به زور گرفتن، بی‌نصیب کردن، بی‌بهره کردن، ناکام کردن، سلب کردن

Synonyms

dispossess, rob, strip, divest, expropriate, despoil, bereave

Antonyms

clothe, cover, build, construct, give, keep

Examples

The poor man was deprived of a variety of things that money could buy.

مرد فقیر از چیزهای مختلفی‌ که‌ با پول می‌توانست‌ بخرد، محروم بود.

We were deprived of a good harvest because of the lack of rain.

ما به‌ علت‌ کمبود بارندگی‌ از یک‌ برداشت‌ خوب محروم شدیم‌.

Living in a rural area, Betsy was deprived of concerts and plays.

چون «بتسی‌» در منطقه‌ای روستایی‌ زندگی‌ می‌کرد، از دیدن کنسرت و نمایش‌ محروم بود.

He was deprived of his civil rights.

حقوق مدنی او را سلب کرده بودند.

To deprive someone of his property

کسی را از ملک خود محروم کردن

I was deprived of my friend's companionship.

از مصاحبت دوست خود محروم شدم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>