Deprive
[dɪˈpraɪv]Verb
take away from by force OR to prevent somebody from having or doing something, especially something important
محروم کردن، به زور گرفتن، بینصیب کردن، بیبهره کردن، ناکام کردن، سلب کردن
Synonyms
dispossess, rob, strip, divest, expropriate, despoil, bereave
Antonyms
clothe, cover, build, construct, give, keep
Examples
The poor man was deprived of a variety of things that money could buy.
مرد فقیر از چیزهای مختلفی که با پول میتوانست بخرد، محروم بود.
We were deprived of a good harvest because of the lack of rain.
ما به علت کمبود بارندگی از یک برداشت خوب محروم شدیم.
Living in a rural area, Betsy was deprived of concerts and plays.
چون «بتسی» در منطقهای روستایی زندگی میکرد، از دیدن کنسرت و نمایش محروم بود.
He was deprived of his civil rights.
حقوق مدنی او را سلب کرده بودند.
To deprive someone of his property
کسی را از ملک خود محروم کردن
I was deprived of my friend's companionship.
از مصاحبت دوست خود محروم شدم.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما