دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Desist

  [dɪˈzɪst - dɪˈsɪst]

Verb

to stop doing something

دست برداشتن از، ول کردن، خودداری کردن از، دست کشیدن از

Synonyms

stop, cease, refrain from, end, kick, give up, suspend, break off, abstain, discontinue, leave off, have done with, give over, forbear, belay

Examples

They agreed to desist from the bombing campaign.

آنها موافقت کردند که از بمباران پیاپی دست بکشند.

I wish you would desist from bombarding newspapers with letters.

دلم می‌خواهد که دست از نامه‌پرانی به روزنامه‌ها برداری.

The court ordered him to desist from putting his garbage in the street.

دادگاه به او دستور داد که از قرار دادن زباله در خیابان دست بردارد

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>