دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس دوم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Dismal

  [ˈdɪzməl]

Adjective

dark and depressing; causing or showing the feeling of being sad

تاریک‌ و دلگیر، تیره، تاریک، سوت و کور، دلگیر، غم‌افزا، حزن‌انگیز، افسرده، غم‌زده، گرفته، اندوهگین

not successful; of very low quality

عدم موفقیت، نتیجه بسیار ضعیف

Synonyms

bad, awful, dreadful, rotten, terrible, poor, dire, duff, abysmal, frightful, godawful, sad, gloomy, melancholy, black, dark, depressing, discouraging, bleak, dreary, sombre, forlorn, despondent, lugubrious, sorrowful, wretched, funereal, cheerless, dolorous

Antonyms

bright, cheerful, clear, encouraging, favorable, happy, intelligent, joyful, light, luminous, pleasant, smart

Examples

When the weather is so dismal, I sometimes stay in bed all day.

زمانی‌ که‌ هوا خیلی‌ گرفته‌ است‌، گاه تمام روز را در رختخواب می‌مانم‌.

I am unaccustomed to this dismal climate.

به‌ این‌ آب و هوای گرفته‌ عادت ندارم.

As the dismal reports of the election came in, the senator's friends tactfully made no mention of them.

هنگامی‌ که‌ گزارش‌های مأیوس کننده انتخابات رسید، دوستان سناتور مدبرانه‌ به‌ آن اشاره نکردند.

the dismal song of a bird that has lost her mate.

نغمه‌ی غم‌افزای پرنده‌ای که جفت خود را از دست داده است.

he had the dismal look of a defeated man.

او قیافه افسرده‌ی آدمی شکست خورده را داشت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>