دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Disseminate

  [dɪˈsemɪneɪt]

Verb

to spread information, knowledge, etc. so that it reaches many people

منتشر کردن، اشاعه دادن، (تخم) پاشیدن، پراکندن، افشاندن، پراشیدن

Synonyms

spread, publish, broadcast, distribute, scatter, proclaim, circulate, sow, disperse, diffuse, publicize, dissipate, propagate, promulgate

Examples

The information disseminated by the radio

اطلاعات منتشر شده توسط رادیو

Their findings have been widely disseminated.

یافته های آنها به طور گسترده منتشر شده است.

They use the press to disseminate right-wing views.

آن ها برای انتشار دیدگاه های جناح راست از مطبوعات استفاده کردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>