دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Doddering

  [ˈdɑːdərɪŋ]

Adjective

weak, slow and not able to walk in a steady way, especially because you are old

پیر و پاتال، عجوز (عجوزه)، لرزان و لنگان، علیل، کهن سال ناتوان، مسن نحیف

Synonyms

faltering, floundering, tottering, trembling, anile, decrepit, dotard, infirm, senile, shaky, unsteady, weak

Antonyms

agile, young, youthful

Examples

A doddering old fool

یک احمق مسن لنگان

His mother was doddering and frail.

مادرش نحیف و علیل بود.

Couldn't get round that doddering old snail.

نمی‌توانستم آن حلزون پیر و لرزان را دور بزنم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>